یه حبه قند
قرار است پسند (پسنديده) دختر کوچک يک خانواده يزدي با پسري به نام کيوان از خانواده متمولي در همسايگي، که حالا مقيم آمريکاست، ازدواج غيابي کند و به آمريکا برود. چهار خواهر بزرگتر خانواده که برخي ساکن يزد و برخي مقيم شهرهاي ديگرند به همراه همسر و فرزندانشان براي مراسم ازدواج به خانه پدري ميآيند. در اين ميان دايي خانواده که مخالف اين ازدواج است و دلش ميخواسته پسند با قاسم برادرزاده همسرش که حالا در خدمت سربازي است ازدواج کند و ...