برای دومین بار
یحیی دوستی بنام احمد دارد,احمد طلا فروشی دارد و گلچهره دختر یحیی است که معلم زبانی دارد که می خواهد طلاهایش را بفروشد و آنها به مغازه احمد می روند.احمد در نگاه اول از رز (معلم زبان) خوشش می آید و در دفعات بعدی آدرس رز را از دوستش می گیرد و برای تحقیق به آنجا می رود و متوجه می شود که رز پدر و مادرش را از دست داده و با خاله اش زندگی می کند وقبلا یک بار ازدواج کرده و پسر عموی رز(جعفر میوه فروش) خواستگارش است ولی او جواب مثبت نمی دهد.احمد به همراه پدرش به خواستگاری رز رفته اما...