اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

بوی پیراهن یوسف

دايي غفور راننده تاكسي فرودگاه،‌ با وجود همه مداركي كه ثابت مي كند پسرش يوسف در جنگ شهيد شده، هنوز فكر مي كند كه او زنده است و حتي حرف دامادش اصغر را كه همرزم يوسف بوده قبول نمي كند. او با اين كه پلاك يوسف را هم در شكم يك كوسه يافته اند، هميشه منتظر است پسرش بازگردد. دايي غفور در فرودگاه با دختر جواني به نام شيرين آشنا مي شود كه براي يافتن برادرش خسرو كه در جنگ گم شده از اروپا به ايران آمده است. يكي از آزادگان كه در زندان با خسرو،‌ برادر شيرين بوده و به ايران بازگشته، با شيرين تماس مي گيرد و مي خواهد اطلاعاتي بدهد. شيرين و دايي غفور به ديدن او مي روند و آزاده به آنها مي گويد كه خسرو سالم است و به زودي بازمي گردد و ...

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها