هشت
نادر چایخانه داری که در جاده شاهد تصادف می شود. او خود را در کشته شدن 8 نفر سرنشین ماشین مقصر می داند و عذاب وجدان می گیرد، در حالی که نقش اصلی در این موضوع نداشته است . پس از مراجعه به تهران با مشکلات عدیده ای روبرو می شود، گره های کاری، مشکلات مالی، درخواست نیما برادرش که از کانادا آمده و سهم خود را از چایخانه می خواهد همگی وی را تحت فشار گذاشته است و ...