چهره
مهندس فریدون بهنام بعد از دوازده سال از آمریكا به ایران آمده و بطور اتفاقی دوست قدیمی اش مجید قانع را می بیند و در میهمانی های مجید و دوستانش شركت می كند و بعد از چند بار رفت و آمد با خانواده ی دوستان مجید، از ثریا دختر سرهنگ مودت خواستگاری كرده و مراسم عقد را برگزار می كنند. بهنام قصد مجتمع سازی در خارج از تهران را دارد و از دوستانش می خواهد كه در این سرمایه گذاری شركت كنند و آن ها هم همه ی اموالشان را پول نقد كرده و تحویل مهندس بهنام می دهند، اما ...